۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

وداع

نگو دیگر که در انتظار من نشسته ای
نگو دیگر که از اغیار تو گسسته ای

من با تو وداع گفتم و بار سفر بستم
نگو برایم که باز به من دل بسته ای

در انتظار توام


رفتی و رمیدی از من در دور ازین دیار
من تاب این ندارم برگرد زپیش اغیار

برگرد که اسیرم من، در بهرهمه غمها
هر لحظه برای تو چشمم در انتظار

۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

عاشق شرابم



عشق را از فلسفۀ تو نشناخته ام من
چون فلسفۀ تو نهایت است و نخواسته ام من

من سید دام باده شدم هردم درین زمان
مستم زشراب و این جام برداشته ام من